برای عزیزم
من عزیزی دارم
که اگر گاهی از آن یاد کنم
دل من همچو بهار
به صدای قدمش تازه شود
و چو چشمم به افقگاه نگاهش افتد
مهر و ماه
از سر کوی محبت به زمین می تابد
و به فردای خیال
تا به سر منزل مقصود
دگر راهی نیست.
من عزیزی دارم
که چو در چشمانش می نگرم
برق امید
دلم را به شرار افروزد
و صدایش چو نظرگاه نسیم
برگ سبز دل تنهایم را
تر و تازه کند.
+ نوشته شده در دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 20:57 توسط سینا برادران
|